سلام
نزدیک دو سال هست که با پسر داییم عقد هستم
و خیلی زود متوجه شدم تمام حرف هایی که موقع خواستگاری زدن دروغ بوده و خیلی چیز ها هم پنهان شده بوده
وقتی اینها رو متوجه شدم کاملا پشیمون شدم و صد در صد دلم میخواست که جدا بشم
پسر خوبی هست و میتونم بگم که توی این مدت دوسش داشتم
اما نمیتونم با دروغ هایی که گفتن کنار بیام
تظاهر درباره‌ی وضعیت مالی، دروغ درباره‌ی آزادی‌ای که قرار بود بهم بدن، دروغ درباره مدرک تحصیلی، درباره وضعیت سلامتی و چیز های دیگه
حتی اگر علاقه بهش نداشتم باز هم نمیتونستم جدا بشم چون زندگی توی خونه پدری برام قابل تحمل نیست و اینکه جدایی از فامیل دردسر زیادی داره، حالا گاهی به شدت ناامید میشم و فکر میکنم باید جدا بشم و یجور خشم و تنفر نهفته نسبت به همسرم دارم و حس میکنم حقش نیس باهاش خوب رفتار کنم
با توجه به اینکه جدایی راه درست و مفیدی برای من نیست لطفا راهنماییم کنید که چجوری با این دروغ ها و احساس گول خوردن و حیف شدن کنار بیام؟
ممنون.